غریبه ها

عشق . عاشقانه . عشق . عاشقانه

 

از بچگی همه ما این را شنیده ایم که حقوق زنها پایمال میشود


آیا واقعاً حقوق زن ها پایمال شده است ؟

 


ادامه مطلب
نوشته شده در شنبه 14 خرداد 1390برچسب:حق زنها , عشقولانه , عشق , خنده , حق آقایون , آیا زنها حق بیشتری دارند , غریبه ها,ساعت 8:8 توسط محسن| |

خیلی وقته تو وبلاگ مطلب نذاشتم تا که امروز قلم روی کاغذ گذاشتم دارم فکر می کنم حرفامو چه طوری روی ورق بیارم . می ترسم تا آخر همین جمله طاقت نیارم ، می ترسم بمیرم و وقتی که نفسم داره در میاد ، اون تازه پشیمون بشه تو آخرین لحظات ببینم از در میاد ، از رو شانس من مرگ من مثل برق بیاد ، کی میدونه شاید از چشم یارم یه چیکه اشک بیاد ، تو آخرین لحظه ......... یارم نزدیکم میاد  ،، آخه عزیزم تو که می گفتی من  تا آخر با توام ، رفتنت به همییییین زودی بود ،  اینم از آخرین سوال .... می دونم از اون اولم بودنت با من زوری بود ، من می میرمو یه روزی تو با بچه هاتیو یه لحظه یاده من میوفتی میگی میلادم آدم خوبی بود ... خوب سرنوشت ما هم این طوری بود

نوشته شده در چهار شنبه 11 خرداد 1390برچسب:وبلاگ عشق , من ,تنهایی , عشق ,عشق , عشق , عشقولانه , عشق ما , درباره عشق , احساس , آرامش , تنهایی , تاریکی,ساعت 11:2 توسط میلاد| |

نشستم کنار سنگای ساحل غروب آفتاب رو  می بینم
چقدر تنهام کجایی دستاتو بگیرم
خدایا خاطراتشو هر لحظه جلو چشام من می بینم
خدایا چرا کاری کردی رفتنشو من ببینم
خدایا خودم می دونم باشه
اگه تو بخوای من هم می میرم
خدایا هنوز باورم نمیشه ازم گرفتیش
آخه دوسش داشتم هر روز دارم رد پاشو می بینم
خدایا کمکم کن انگار منم دارم می میرم
تو نیستی ، من دستای کی رو بگیرم
به خدا اونم نمی خواد من انقدر زجر ببینم
خدایا تو رو خودت منو به جاش ببر بذار من بمیرم
خدایا فقط واسه یه لحظه
واسه یه لحظه بذار بقلش بگیرم
خدایا بهم بگو که من کی میمیرم
شاید تو او دنیا اونو من ببینم
به خدا دیدمش واسش می میرم
خدایا این همه آدم ، من چرا این جوری غم ببینم
من هر روز عکساشو می بینم
آخ قلبم....
دارم می میرم این جا کسی منو دوست نداره
 اینو  تو چشمای همه من خوب می بینم
فقط تو منو دوست داشتی
با چه زبونی بگم می خوام برات بمیرم
همه بهم بد می کنن انگار که بردم
آخ کجایی من دورت بگردم
دیگه زندگی برام معنایی نداره
همه یه جوری نگام می کنن انگار ولگردم
بذار بگن....
من دنبالت می گردم

نوشته شده در دو شنبه 9 خرداد 1390برچسب:کاش , عشق , تنهایی , پسرونه , عاشق , تاریکی , وبلاگ عشق , میلاد , غریبه ,غریبه ها,ساعت 11:20 توسط میلاد| |

آروم را میامو تو  چاله های آب روی جاده قدم می ذارم  باد می زنه شالم رو ، روی کف جاده من جا می ذارم
وقتی زنجیر سردم می خوره به گردم یخ می کنم  دارم قلبمو با یه عالمه غم حمل می کنم
دارم میمیرم خودمم می دونم اما  می خوام به فردا یکم فکر بکنم
شاید فردا یه روز گرم باشه  شاید به جای تلخی زیر  زبون قند باشه  شاید نور آفتاب  به جای این باد سرد باشه شاید خنده ها به جای این اشک باشه   شاید  گل ها گل بدنو گل گلدون منم  روش برگ باشه  شاید اون برگرده بازم به زندگیم گل سبز بپاشه  شاید روی لباسم  با  دستاش عطر بپاشه  
آخ برمیگردم تو کوچمون ، مگه این باد سرد می ذاره این دل از سنگ وا شه  یعنی واقا باید زندگی من تو یه نامه تاشه   یعنی واقا رفتو این مونده جاشه ، آتیشم می زنه تو اون بارون اون حرفی که رو لباشه  خدا حافظ میلاد بذار این آخر کار ما باشه............

نوشته شده در یک شنبه 8 خرداد 1390برچسب:بارون , بارون میاد , غم , غریبه ها , غریبه , عشق , عاشق , تنها , احساس , عشق گمشده , پسرونه , تاریکی , وبلاگ عشق , تبادل لینک , میلاد , غم من, شعر,

ساعت 10:15 توسط میلاد| |


Power By: LoxBlog.Com